سلام. من یک پسربچه ۸ ساله هستم که به کلاس دوم میروم. عصرها وقتی مادر و پدر استراحت میکنند گوشی یکیشان را بر میدارم (هر کدام بیشتر شارژ باتری داشته باشد) و برای خودم مشغول بازی کردن میشوم. روی گوشی پدرم من دزد نیستم، ناو کرفت، حاجی الماس، فوتبالیا، و چندتا بازی خارجی نصب کردهام و روی گوشی مادرم پرسیتی، خروس جنگی ۲ و پوکه: مبارزان کمپانی. آبجی و دو تا داداش بزرگهام هم گوشی دارن ولی جرات نمیکنم روی آنها بازی بریزم. مشکلی برایم پیش آمده که به این بازیها ربط دارد؛ مدتی شده که شبها خوابهای ترسناک و عجیب میبینیم و احتیاج به کمک دارم. قصه از آن جایی شروع شد که . . .
ماجرا از چه قرار است؟
یک روز وقتی خواستم با تماشای یک ویدیوی تبلیغاتی قلبهایم را پر کنم یکدفعه یک خانوم عجیب و غریب وسط صفحه موبایل پیدایش شد. با چشمانی که انگار چندین لایه اطرافش را با چند مدل خودکار و مداد مرزبندی کرده بودند لبخندی به من زد، چشمانش را طور عجیبی کرد و بهم گفت: «میخوای تو ۲ ماه ۲۰ کیلو وزن کم کنی؟» و بعد دوباره چشمانش را یکجور دیگر کرد و شروع کرد درباره یک سری ترکیبات گیاهی و دارویی حرف زد و بعد تصاویری از افرادی که در شبکههای تلویزیون درباره لاغر شدن حرف زده بودند را نشان داد و آخرش برای بار ۱۷ام چشمانش را یکجوری کرد و صورتش را کمی به یک طرف چرخواند و
به من گفت همین حالا عدد ۴۳۵۴۹۸۷۸۳۹۴۷ را به شماره ۳۰۲۹۴۳۷۵۸۰۲۸۴۹۳ پیامک کن تا جزء ۳۲۸۹۵۲۸۰۹۲ نفر اولی باشی که این قرص رو با قیمت فقط ۲۹۴۸۵۹۳۴۵۷ تومان درب منزل دریافت میکنند!
با اینکه ویدیو برایم خیلی متحیر کننده بود اما توجهی نکردم و بازی را ادامه داده و لذت بردم. چون به جاهای سخت رسیده بودم هی میباختم و لازم بود کلی ویدیو ببینم و اگر اشتباه نکنم تا وقتی پدرم از خواب بیدار شد تقریبا ۷۴ بار آن خانم را با آن رفتارهای غریبش دیدم و شنیدم. تازه یک خانم دیگر هم بود که درباره عشق و محبتش به مرتب کردن و ترکیب کردن اژدهاها باهم میگفت و دائم از من دعوت میکرد یک بازی دیگر را دانلود کنم؛ با اینکه خیلی میخواستم این کار را بکنم و دل آن خانم را نشکنم اما سری قبل برای دانلود بی اجازه بازی چنان مورد عتاب قرار گرفته بودم که جرات نکردم و هربار آن خانم مهربان روی صفحه حاضر میشد با شرمندگی چشمانم را به سمت دیگری میدوختم تا تبلیغ تمام شود.
چشمتان روز بد نبیند!
تا قبل خواب همه چیز خوب بود. وقتی برق خاموش شد و یواش یواش داشت خوابم میبرد دیدم صدای آن خانم عجیب و غریب توی تبلیغ در اتاق شنیده میشود؛ اتاق من و یکی از داداشهایم یکی است و دیدم که او چنان عمیق خوابیده که امکان ندارد صدا از گوشی او باشد. کمی صبر کردم و با تصور اینکه صدا از گوشی یکی از اعضای خانواده میآید سعی کردم بخوابم که ناگهان یک فرد بسیار چاق وارد اتاق شد و در حالی که مشتهایش پر از قرصهای سبز رنگ بود به طرف من آمد. دائم تکرار میکرد «۲۰ کیلو در ۲ ماه، ۲۰ کیلو در ۲ ماه» و به من نزدیکتر میشد. از جایم بلند شدم و به او گفتم:
«من کلا ۲۸ کیلویم و اگه این قرصها را بخورم ۸ کیلو بیشتر ازم باقی نمیمونه!» ولی او انگار نمیشنید و فقط نزدیکتر میشد.
یکدفعه آن خانمی که عشق مرتب کردن و ترکیب اژدها بود از سقف پرید توی اتاق و شروع کرد به ترکیب کردن قرصهای داخل دست مرد چاق و همه را تبدیل به یک قرص خیلییییی بزرگ کرد و با این کار مرد چاق را ترکاند. فضا پر از دود سبز شده بود و من میترسیدم در اثر نفس کشیدن دودها لاغر بشوم برای همین با پتو جلو دهانم را گرفته بودم و جایی را نمیدیدم اما صداهایی شنیده میشد که انگار وسایل توی کمد و روی میز دارند به سمتهای مختلف کشیده میشوند و بعد مثل صدایی که هنگام کامل شدن ساختمانها در کلش آف کلنز شنیده میشد «دینگ» صدا میدادند. دودها که کم شد دیدم خانم عاشق مرتب کردن دارد یکی یکی تمام وسایل اتاق را با هم ترکیب میکند و همه چیز تبدیل به ستاره شده و از سقف اتاق خارج میشود. کم کم دیگر چیزی جز تخت من و برادرم توی اتاق باقی نماند. خانم مرتبیان برگشت به طرف من، با نگاهی خیره و سرد بهم گفت: «من عاشق مرتب کردن هستم» و با یک اشاره دست، تخت من و برادرم را یکی کرد و ما افتادیم روی زمین. برادرم هنوز خواب بود. زن جلوتر آمد و با نگاهی اول به من و بعد به برادرم دوباره گفت «من عاشق مرتب کردن هستم» و ناگهان با اشاره انگشتش روی هوا که انگار داشت روی صفحه گوشی را لمس میکرد من و داداشم را به سمت هم کشید …….
بلا به دور
از خواب بیدار شدم و دیدم نه ۸ کیلو شدهام و نه با برادرم ادغام! اما هرچه برایتان بگویم شب سختی بود و هیچ وقت آن را فراموش نمیکنم. اخیراُ با ترس و لرز ویدیوهای تبلیغاتی را باز میکنم؛ قبل از تماشای ویدیوی صدای گوشی را کامل کم میکنم چون از آن شب تا الان با شنیدن کلماتی مثل «چاقی، قرص، لاغری، مرتب کردن، اژدها، فرستادن عدد ۷۸۶۷۴۵۶۳۴۲۴۴ به شماره ۴۵۶۵۴۵۷۶۹۸۷۶، و همین حالا» دچار حمله عصبی شده گوشی را زمین میاندازم و با جیغ دور خانه میدوم و بی اختیار زیر لب تکرار میکنم: «نمیخوام ۸ کیلو بشم، نمیخوام ۸ کیلو بشم!». وقتی ویدیو پخش میشود صورتم را سمت دیگری میگیرم تا چیزی نبینم چون از آن شب تا الان با دیدن خانمهایی که چشمان عجیب و غریب دارند و موقع صحبت کردن صورتشان را یکوری میگیرند و چشمانشان را به روشهای عجیب و غریب تکان میدهند دچار حمله عصبی میشوم و گوشی را میاندازم زمین و با جیغ دور خانه میدوم و زیر لب تکرار میکنم: «نمیخوام با داداشم ادغام بشم، نمیخوام با داداشم ادغام بشم!». با تمام این تفاسیر باز هم برایم سخت است و ترجیح میدهم با پول تو جیبیم خرید درون برنامهای بزنم.
از همه بدتر
میدانید از همه بدتر چیست؟ ترس از اینکه چه تبلیغات جدیدتر و وحشتناکتری ممکن است در آینده ببینم! حالا از شما بازینگاریها درخواست کمک دارم. من و امثال من که حتی خیلی وقتها فقط بازیهای مناسب سن خودمان را نصب و امتحان میکنیم و مادر و پدرمان هم حواسشان به دانلودهایمان هست چه جوری از شر تبلیغاتی که مناسب سنمان نیست در امان باشیم؟ پیشنهاد شما به من و امثال من طفلک چیست؟